برا تمرین فردا با بچه ها قرار گذاشته بودیم بریم عکاسی.
بماند که خیلی خوش گذشت و تجربه ی خوبی بود :)
حس مدل هارو داشتم، وقتی که از هر زاویه چیک چیک ازم عکس میگرفتن
اونجایی که رفته بودیم توریست ها خیلی رفت و آمد می‌کردن.
با زهرا داشتیم تو محوطه اونجا عکاسی میکردیم که دیدیم یه دسته زن سمتمون میان بعد نگو اینا توریستن، لبخند ن بهشون نگاه میکردیم که
رسیدن به ما، گفتن های، ماهم گفتیم های بعد گوشیشون و نشونمون دادن  ماهم فهمیدیم منظورشون عکس گرفتنه, همین که سرمون و ت دادیم که فهمیدیم چی میگین،  به سرعت اومدن کنارمون وایستادن یجوری بهمون چسبیدن که انگار می‌خوایم از دستشون فرار کنیم فکر کنم هزار تا باهامون عکس گرفتن ، تک تکی هم اومدن باهامون عکس گرفتن یکیشون هم فیلم می‌گرفت از همه جالبتر یهویی بغلمون میکردن فکر میکنم یهویی محبتشون جوشش میکرد
خلاصه خیلی خیلی خون گرم بودن ❤❤ یا شاید هم براشون جالب بود با دو تا دختر چادری عکس بگیرن :)
ولی حیف انگلیسی بلد نبودن یعنی خیلی خیلی کم بلد بودن انگار که فقط دو سه تا جمله حفظ کرده بودن! بخاطر همون نتونستیم زیاد باهاشون حرف بزنیم :(
پ.ن۱: قبل اینا هم با یه پیرمرد بلژیکی حرف زدیم ، ما انگلیسی حرف می‌زدیم اون فارسی
پ‌.ن۲: یک عمر عکسمو تو دنیای مجازی نذاشتم، حالا عکسم افتاد تو دست چینی ها، ولی خب خداروشکر اینستا براشون فیلتره
پ.ن۳: به برادیر میگم عکسمو اونجا دیدی نترس، خودمم

پ.پ۴: ولی طفلکی ها چه موقعی اومدن ایران، الان پیش خودشون میگن وضعیت نت و فیلترینگشون از مال ما بدتره :/

پ.ن۵: برا اولین بار ازم سفارش عکاسی خواستن ولی نشد  

 


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها